فراموش
![♡♬[灰色の蝶]♬♡](https://dl.blogix.ir/webp/20250326001651556698.webp)
فراموش کردم،تو کسی نیستی که لیاقت من رو داشته باشی.برو به همون دوستات بچسب،همونایی که بی لیاقت لیاقتتو دارن.
فراموش کردم،تو کسی نیستی که لیاقت من رو داشته باشی.برو به همون دوستات بچسب،همونایی که بی لیاقت لیاقتتو دارن.
یعنی هنوزم به احساسات واقعی من اعتقاد نداری؟ببخشید ولی چشمام هیچوقت دروغ نمیگن،
کاری کردین به کلمه ی"تغییر"آلرژی داشته باشم.
"🧠:تُواینجوریداریخودِتونابودمیکُنی.🫀:وَلیمَگِههَمِهچیزدُروغبود؟:)"
تو نمیتونی انکارش کنی و دروغ بگی چون همه وقتی مسیر نگاهتو دنبال میکنن به اون میرسن.
چطوری فهمیدی که عاشقش شدی؟
_از وقتی بین۳۹نفر فقط اون رو دیدم.
قرار نبود بدونی و ایکاش هرگز نمیدونستی،ایکاش به اون روزا برمیگشتم که باهام عین فرشته رفتار میکردی،و ایکاش هرگز توی این جسم به دنیا نمیومدم:)
اونفکرمیکنهکسینمیتونهدراینحددوسشداشتهباشه
اونفکرمیکنهحتیچشمهاموتماملبخندهاموذوقهام
همشوندروغه
اونفکرمیکنهمنروشهایعجیبیدارم
اونفکرمیکنهمنبازیگرخوبیم
اونبههمهاینافکرمیکنه
پسبهترهفکرنکنه.
از پارسال یه درسی گرفتم که نباید حقیقت رو به کسایی گفت که ظرفیتش رو ندارن؛تا وقتی بخواد به تفکر مزخرفش ادامه بده و از دید من نگاه نکنه،من مجبورم به اون و تمام اطرافیان که درباره حقیقت سوال میکنن دروغ بگم و این براش بهتره.
ازم میخوای چشمام رو ببندم و بهت نگاه نکنم،ولی نمیدونی من با چشمای بسته در حال بوسیدنتم:)
فقط عاشقه:))
ببخشید که من اون نبودم و هرگز نخواهم بود!
"مَغزَمیِکَمقَویتَرباش،نَذاراِحساساتَممانِعِتبِشَن!"
تو عذاب نبینی و فکر نکنی من احمق و دنبال جلب توجه ام.
میدونم تو قبلا جمله"ازت متنفرم"یا"حالم ازت بهم میخوره"رو گفتی ولی بعد از هربار شنیدنش یه شکستن تازه ای رو توی سینه ام احساس میکنم.
صدات+سرخی لپات+اسمت+چشمات+خنده هات=مرگ من.
اگه نمیتونی جمله"دوستت دارم"رو باور کنی پس نظرت با جمله"ازت متنفرم"چیه؟اره،من ازت متنفرم،از تو و تک تک دوستات،از تو و تمام اشکایی که بیخودی حرومت کردم و تموم نامه هایی که میخواستم بهت بدم ولی خجالت میکشیدم اینکارو بکنم.اصلا واژه ای به اسم عشق به گوشِت خورده؟یا شایدم فقط معنیشو نمیدونی؟میدونی چندبار با شنیدن اسمت تپش قلب گرفتم؟میدونی چندبار هرشب عکستو بوسیدم؟میدونی از پیامات چندبار اسکرین شات گرفتم؟میدونی هر برخوردم باهات رو ثبت کردم؟نه نمیدونی چون تو همش به فکر خودت بودی و همش تقصیر رو گردن من مینداختی.من تقصیر رو به گردن نمیگیرم همونطور که تو هیچوقت گردن نگرفتی،من ذره ای بهت اهمیت نمیدم همونطور که تو ذره ای بهم اهمیت ندادی،من درکت نمیکنم همونطور که تو درکم نکردی،من رفتارات رو تجزیه تحلیل نمیکنم و توجیح نمیکنمشون و سعی نمیکنم از دید تو قضیه رو ببینم همونطور که تو هیچوقت اینکارو نکردی،من اهمیتی به آسیب دیدنت نمیدم همونطور که تو هیچوقت به آسیب دیدنم اهمیت ندادی،میتونی هرچقدر دلت خواست ازم فرار کنی و بگی ازت متنفرم ولی تنها چیزی که نمیتونی عوض کنی،خود منم.
اما من چیزی بیشتر از یه ربات نیستم که حق داشتن احساسات رو نداره!
یعنی همه چیز عوض میشه؟شاید این فقط یه امید واحیه ولی اگه غیر از این باشه یعنی همه چیز الکی بود؟همه چیز دروغ بود؟همه اش برای این بود که عذاب ببینم؟
همش دروغه عزیزم ولی مجبوری باورش کنی